بسته پیشنهادی

3 خرداد ـ سالروز فتح خرمشهر

خلاصه: معرفی کتاب آزادی خرمشهر (خاطرات سپهبد شهید علی صیاد شیرازی)
مخاطب:همه
تاریخ:1401/3/3

عنوان: آزادی خرمشهر (خاطرات سپهبد شهید علی صیاد شیرازی)

پدیدآور(تدوین‌گر): احمد دهقان

ناشر: سوره مهر

تعداد صفحات: 38

 

معرفی کتاب

کتاب مفصل «ناگفته‌های جنگ»، دربردارنده خاطرات شهید سپهبد صیاد شیرازی از دوران دفاع مقدّس است. حاصل بیش از هفده ساعت مصاحبه آقای سعید فخرزاده با آن شهید بزرگوار که با تدوین احمد دهقان، نویسنده خوش‌ذوق ادبیات پایداری در چهلمین روز شهادت این فرمانده و انسان کم‌نظیر منتشر شد.
وقتی بنا شد برای بیست و پنجمین سالگرد آزاد‌سازی خرّمشهر کتاب‌هایی درباره این واقعه بزرگ تاریخ جنگ تحمیلی منتشر شود، یکی از مهمترین اسناد، فصلی از کتاب «ناگفته‌های جنگ» بود. خاطرات تلخ و شیرین و عبرت‌آموز و افتخار‌آفرینی که پس از گذشت 40 سال از آن دوران هنوز بخش عمده‌ای از آن کمتر شنیده شده است. حاصل این خاطرات با افزودن برخی اضافات و پانویس‌ها، منجر به خلق این اثر یعنی «آزادی خرمشهر» شد و با توجه به اینکه راوی این خاطرات شخصیتی کم‌نظیر از حیث نظامی، معنوی و اخلاقی است و در دل عملیات‌های منجر به آزادسازی خرمشهر حاضر و با بسیاری جزئیات مواجه بوده، اهمیت و جذابیت این خاطرات را مضاعف ساخته است.

 

در بخشی از کتاب می‌خوانیم

کمی قبل از شروع عملیات بیت‌المقدس، به قرارگاه باقی‌مانده در فتح‌المبین... در اتفاعات تینه... ابلاغ کردیم: مأموریت دارید تا ضمن تحکیم مواضع خود، یک تکِ محدود به ارتفاع 182 در محور برغازه انجام دهید.
...اما هر چه ما منتظر شدیم، خبری از عملیات نشد! ...قرار شد...برویم سربزنیم... حوالی ساعت یک‌و‌نیم بعد از نیمه‌شب رسیدیم آنجا... دیدیم توی قرارگاهِ قائم، فقط ارتشی‌ها هستند. پرسیدیم چطور شده؟ با اندوه و نگرانی گفتند: هر کار کردیم، نتوانستیم طرح عملیات مشترک را با هم عمل کنیم. این بود که به برادرهای سپاه گفتیم که ما خودمان عمل می‌کنیم. دو شب پیش رفتیم عمل کردیم و وسط‌های راه توی میدان‌های مین و سیم خاردار ماندیم و دیدیم دارد صبح می‌شود، مجبور شدیم عقب‌نشینی کنیم... برادرهای سپاه گفتند حالا... ما خودمان عمل می‌کنیم. این‌ها هم الآن در حال عملیات هستند. ...از محور چنانه به طرف تپه‌های سیبور آمدیم... دیدیم برادر بقایی با حالت غم‌زده و گردنِ کج، بی‌سیم را گرفته و خیلی ضعیف با فرماندهانش حرف می‌زند. پرسیدیم چی شده؟ گفت:‌ بچه‌ها رفته‌اند و عمل کرده‌اند. اولش بد نبود، ولی الآن گیر کرده‌اند و هر کاری می‌کنیم، کارشان پیش نمی‌رود.
ابلاغ کردیم که... همین الآن برگردند... فرماندهان را توی قرارگاه قائم جمع کردیم و به آن‌ها تذکّر محکم دادیم که خدا را شکر که هیچ‌کدام موفق نشدید! اگر هر کدام از شما موفق شده بودید، برای ما موفقیت نبود! موفقیت فقط در گرفتن زمین و اسیر و این چیزها نیست، موفقیت در این است که همه برای خدا، با هم باشیم... سه‌روز به شما وقت می‌دهیم که بروید طرح عملیات مشترک را آماده کنید و... خودتان با هم اجرا کنید...
درست سه روز بعد، عملیات شروع شد و در عرض چند ساعت ارتفاع 182 را با هفتصد، هشتصد اسیر از دشمن گرفتند...

 


کتاب های پیشنهادی

در حال بارگیری . . .